شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم ...
نفسم دیشب با هم دیگه شعر یه توپ دارم رو میخوندیم و تو با اون صدای مخملیت میگفتی: توپ دارم گلگلیه هبا میره !!! الهی قربون اون شعر خوندنت برم . صبح وقتی میخواستم بیام سر کار بیدار شدی و من دیگه نمیتونستم بمونم بابایی بغلت کرد سر تو رو شونه بابایی گذاشته بودی و های های گریه میکردی و من...دلم اشوبی بود امدم بیرون وپشت در مکثی کردم بابا برات اهنگ گذاشته بود تا اروم بشی خدا رو شکر گریت قطع شد و من با دوی سرعت امدم تا به سرویس برسم... . خدایا شکرت ...
نویسنده :
شیرین
9:08